براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
به نظر شما بهترین و هیجان انگیزترین مبارزه در شش گانه جکسون کدام است؟
|
|
:: برچسبها:
بعد از پایان دوران اول و جنگ خشم (دوران اولو خلاصشو شاید بعدن براتون بنویسم!) و بندی شدن مورگوت پشت دروازه های شب والار دسته ای از آدمیان را که در جنگ الفها را یاری کرده بودند هبه هایی بخشیدند ,
,
,
در میان دریای بزگر ,
,
دریای فاصل میان سرزمین میانه و آمان ,
,
جزیره ای بالا آوردن که نو مه نور نامیده شد (حتما اسم نو مه نور را شنیده اید ,
,
یادمه که الراند به گندلف می گفت خون نو مه نور در رگهایمان جاری نیست و ,
,
) و در روزی بزرگ اداین (آدمیانی که گفتم!) را به سوی آنجا راهنمایی کردند و خورشید و باد موافق را همراهشان کردند تا بالاخره به نو مه نور در آمدند ,
,
,
والار به اینان هبه های زیادی بخشیدند و الف ها نیز از آمان می آمدند و دانش و هدایایی ارزانی شان کردند ,
سرکرده و فرمانده ایشان ,
,
,
الروس نیم الف ,
,
برادر الروند ,
,
,
,
پسر ائارندیل رتگار بود ,
,
ارو ایلوواتار تقدیر نیم الفها را به والار وا نهاد و والار نیز تصمیم گرفتند که به انتخاب خود ایشان عمل کنند ,
,
,
الروس انتخاب کرد که از آمیان شمرده شود و مانند آنان میرا گشت ,
,
اگر چه عمرش بارها بیشتر از خود نو مه نوریان بود ,
,
,
و نو مه نوریان (دونه داین) هم به خواسته والار از عمری طولانی تر از سایر آدمیان بر خورداد شدند (مثال عینیش همین آراگورن خودمون!!) ,
,
,
در اولین سال های حیات نو مه نور با سرکردگی الروس که دونه داین از هر لحاظ بالیدند ,
,
الفها از آمان با کشتی هاشان می آمدند و بسی هدایا و گوهر ها که از آنان بدیشان رسید ,
,
و از حکمت و دانش خود به دونه داین آموختند و داستان های دوران کهن را بدیشان تعریف کردند ,
,
و طاق هایشان را بنا کردند و در این دوران دو نه داین بالیدند و شهرهاشان را به سبک و ثیاق شهریاران الف بنا کردند ,
,
و معبدی هم بود که برای ستودن ایلواتار بنا کردند و همه ساله در بهار هدایایی بدانجا می بردندو ,
,
و رابطه خوبی با والار و الف ها داشتند ,
,
,
از میان هبه هایی که بدیشان ارزانی گشت ,
,
,
می توان درخت سپید را نام برد! ,
,
در آمان ,
,
یاوانا کمنتاری ,
,
,
شهبانوی بیشه ها ,
,
از آخرین بذر های تلپریون جمع آوری کرد و درختی سپید را در امان به نشان دوران باستان و روزگار بهجت والینور با نور درختان بنا کرد ,
,
,
و از بذر های این درختان الفها به نو مه نور اوردند و در آنجا کاشتند و درخت در خاک نو مه نور بالید و نشانی برای سرزمینشان تبدیل شد ,
,
,
اما ,
,
,
گرچه پلیدی رفته بود و مورگوت بندی بود ,
,
اما بذر پلیدی و تاریکی که اون در دل ها نهاد نمی مرد و هر از چندی می بالید و دل های آدمیان را تیره می کرد ,
,
دونه داین که در کشتی سازی مهارت بسزایی داشتند به شرق و غرب بادبان می کشیدند و گاهی به سرزمین میانه می آمدند ,
,
,
و پلیدی هنوز در آنجا بود ,
,
و سائرون بر خلاف اربابش که دیگر نمی توانست برگردد ,
,
هنوز کامل نابود نشده بود ,
,
و نژاد اورک ها و اهریمنان خوف ناک (که از میان این اهریمنان ,
,
بالروگ ها ,
,
,
نیروی آتش و تاریکی ,
,
هنوز در ژرفناهای دل زمین به سر می بردند و منتظر ,
,
,
(بعضی در جنگ خشم به ژرفناها غلتیده و پنهان شده بودند و والار نیز که توجهشان معطوف مورگوت بود ,
,
سائرون و این اهریمنان را از قلم انداختند) و دو نه داین از غرب به سرزمین میانه می آمدند و با خود هدایای به دیگر آدمیان که هنوز در خانه هاشان بودند می آوردند ,
,
و آنان نیز دو نه داین را به سان فرستاده های والار می پنداشتند و آنان را دوست خود می انگاشتند ,
,
,
مدتی به این منوال گذشت ,
,
اما کم کم ضمضمه های شوم در میان دو نه داین پدیدار گشت … ,
:: بازدید از این مطلب : 256
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|